خبرگزاري آريا - ساعت هفت صبح وقتي آفتاب تازه از بام خانهها سرک ميکشد و هياهوي صبحگاهي شهر به اوج خود ميرسد، مريم مجرد سکوت آشناي خانه را پشت در ميگذارد و وارد جريان تند زندگي ميشود. درست در همان ساعتي که مدارس از شور و هياهوي کودکان پر ميشود و خيابانها از همهمهي عجلهي کارگران، حالا با اطميناني آرام بر فرمان تاکسي قرار ميگيرد. شروع کار او در اين ساعت، نه يک رفتوآمد ساده، که يک گذر است؛ گذر از حريم خصوصي عشق به عرصهي عمومي خدمت. در ميان ترافيک سنگين صبح، نگاهش جستوجوگر چهرهي مسافراني است که هر يک تکيهگاهشان به حرکت اوست. رانندگي در مسير مادري، از هشت صبح آغاز ميشود؛ وقتي که فرمان، ادامهي طبيعي همان نوازش صبحگاهي ميشود و هر مسير، پيوندي است بين دو جهان به ظاهر دور: خانه و شهر.